نام کتاب :ترا من دوست

نویسنده کتاب :عباس نعل بندیان

حجم :141کیلو بایت

دسته بندی :کتاب های داستان

منبع  :اینتر دانلود

توضیح یا قسمتی ازکتاب :زن، با پلکهای فروبسته و چهره آرام و گل انداخته، در بستر بزرگ و سفید خوابیده بود و دست هایش را چلیپه وار گذاشته بود روی سینه اش. به فاصله های بلند و با سر و صدای بسیار، هوا را به درون سینه می کشید و بیرون می داد. روپوش ، تا نیمه دستهایش را پوشانده بود....

نام کتاب :توپ مرواروی

نویسنده کتاب :صادق هدایت

حجم :664کیلو بایت

دسته بندی :کتاب های داستان

منبع  :اینتر دانلود

توضیح یا قسمتی ازکتاب :اگر باورتان نمی شود برید از آنهایی بپرسید که دو سه خشتک از من و شما بیشتر جر داده اند بپرسید. گیرم که دوره بروبروی توپ مرواری را ندیده باشند. حتما از پیرو پاتال های خودشان شنیده اند. این دیگر چیزی نیست که من بخواهم از تو لنگم در بیاورم: عالم و آدم میدانند که در زمان شاه شهید توپ مرواری، توی میدان "ارگ" شق ورق روی قنداقه اش سوار بود ...

نام کتاب :تذکره اولیا

نویسنده کتاب :فریدالدین عطار نیشابوری

حجم :1481کیلو بایت

دسته بندی :کتاب های داستان

منبع  :اینتر دانلود

توضیح یا قسمتی ازکتاب :آن سلطان ملت مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن عامل صدیق، آن میوه دل اولیاء، آن جگر گوشه انبیاء، آن ناقد علی، آن وارث ولی، آن عارف عاشق: جعفر الصادق زضی الهه عنه
گفته بودیم که اگر ذکر انبیا و صحابه و اهل بیت کنیم کتابی جداگانه باید ساخت این کتاب شرح اولیاست که پس از ایشان بوده انداما به سبب تبرک به صادق ابتدا کنیم که او نیز پس از ایشان بوده است. و چون از اهل بیت بود و سخن طریقت او بیشتر گفته است و روایت از وی پیش آمده است کلمه ای چند از آن او بیاوریم که ایشان همه یکی اند...

نام کتاب :ومن آنگاه خواهم گفت

نویسنده کتاب :عباس نعلبندیان

حجم :177کیلو بایت

دسته بندی :کتاب های داستان

منبع  :اینتر دانلود

توضیح یا قسمتی ازکتاب :آقای ص ص م گفت: خیر
 آقای ملک: بله
 آقای هدایت :
برخیز بتا بیا ز بهر دل ما ** حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم ** زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما ...

نام کتاب :تاریکخانه

نویسنده کتاب :صادق

حجم :کیلو بایت

دسته بندی :کتاب های داستان

منبع  :اینتر دانلود

توضیح یا قسمتی ازکتاب :مردی که شبانه سر راه خونسار سوار اتومبیل ما شد خودش را با دقت در پالتو بارانی سورمه ای پیچیده و کلاه لبه بلند خود را تا روی پیشانی پایین کشیده بود. مثل اینکه میخواست از جریان دنیای خارجی و تماس با اشخاص محفوظ و جدا بماند...